حالا می فهمم
معنای در گرو بودن لبخندم را
در بندِ نفس های تـــو
معنای شعور احساسم را
خفته در چشمانِ به رنگِ آفتابِ تــو
و گرمایِ مهــری که
از لا به لای لب های ترک خورده از عطشِ احساسم،
سکوت می شود
سکوتی که ، سرشار از صدای نفس های تـــوست
از اونجایی که اردیبهشت یعنی تابستان
و هوا داره گرم میشه و گلهام هم کم کم دارن خشک میشن
گفتم برای یادگار از حیاطم در سال 98 هست یه چندتا عکس بگیرم
البته غنچه های گل محمدی و گل جعفری و گل نازم که کلا خشک شدن
فقط بوته ها هنوز سبزن که نمی دونم چقدر بتونن تحمل کنن
* نمای بزرگتر*
این هم نمای سکونی حیاطم
امسال دیگه گل نگرفتم..چون می دونستم فقط برای یکی دوماه بیشتر کنارم نیستن
لذا با همون گلهای پارسال حیاطم رو مثل هر سال صفا بحشیدم
اینام گلهای وفادارم هستن که توی این چند سال خیلی خوب مقاومت کردن
خیلی دوسشون دارم
این هم نمای ورودی درب حال
این هم خانواده ی کاکتوس هام
البته فقط از کاکتوس های کوچیک عکس گرفتم
منتهی یدونه عکس از کل خانواده کاکتوس هام دارم که سال 95 ازشون عکس گرفته بودم
این هم گل ِ موسی در گهواره
اینکه چرا بهش میگن موسی در گهواره رو نمی دونم
ولی غنچه هاشو خیلی دوست دارم
اسم این گلِ خوشگل رو هم نمی دونم چیه
ولی خدا رو شکر هنوز سبز و پر رشد مونده
اسم این گل هم ، گل ِ ناز هست ، منتهی بهش میگن نازِ خارجی
غنچه های ریز ِ قرمز رنگ نازی می کنه
به این هم میگن گل ِ نازی ایرانی
این هم عکس حیاطم از زاویه ی دیگه
چقدر دور شده ام
از نبودنم
از نبودنت
چقدر نیستم این روزها
با هیاهوی خیالم که تمام نشده
چه ثانیه های هرزه ای
که نیامده به یغما بردند
همان تک خاطره ذهن از چهره ات را
چقدر دلم هوای تو را می کند ....
پ.ن : غروب روز جمعه ای که از قطار قم به شیراز برمیگشتم
یاد اون روز و تداعی های ذهنم بخیر :)
بی اعتنا که می شد
در لای ذراتِ غبارِ هیچ خاطره ای
تسکینی برای این بغض ِ منزوی نبود
هیچ پزشکی در هیچ کجای این دنیای بی رنگ
از علم های تلنبار
تجویزی برای گلوی متورمِ سکوت نداشت
"او" نمی دانست در میانه ی این تورم
"بغض" یی هر شب می شکست
کاش میشد برای بغض ، صبر را دیکته کرد
.
.
آه از اون روزهای خیلی سخت...............
عصر باران بود و هوای من دو نفره
و ذوقِ چای عصرانه و نشستن کنار تو ، دنج پنجره
برایت چای بهار با طعم عشق دم کرده ام
چای من لبریز و لب سوز است محبوب من
نفس نفس داغی عشق به پایت می ریزم
سخت در آغوشت می کشم
و با عطر دل انگیز وجودت مستی دیگری می آفرینم
برایت یک فنجان بهار می ریزم
و چشم می دوزم به لبهایت
که با چه عشقی بهارانه های مرا می نوشی
و من سراپا شوق می شوم از تماشایت
صبح با شرشر بارون از خواب بلند شدم ، منم که عاشق بارون و هوای بارونی ام ، اومدم حیاط با ذوق و شوق به قطره های بارون نیگاه می کردم .. یه نیگاه به بارون و یه نیگاه به گلهای قشنگم .. خدا رو شکر با هوای گرم و سوزان تابستونِ پارسال ،بعضی از گلهام توی زمستون دوباره جون گرفته و سبز شدند.
برازجان یا بهتر بگم توی شهرهای جنوب بر خلاف شهرهای بالا ، پاییز و منجمله زمستون ، درختان و گلها سبز و شاداب هستند ، توی شهر ما هم که دیگه از اواخر فروردین که هوامون هم گرم میشه گلها هم کم کم بی جان و زرد و توی تابستون خشک و از پا در میان .. دلخوشی و لذتِ من از نیگاه به باغچه و گلهام هم ،زمستون تا اخر فروردین هست که می تونم بیام تو حیاط و باهاشون کلی حال کنم.. اما تابستون شبها هم بزور میشه اومد تو حیاط و چند دقیقه بود
اینم حیاط من توی بهار 97
داشتم توی حیاط قدم می زدم چشمم افتاد به بوته ی کوچیک اناری که تازه کاشته بودم وای باورم نمیشد یه انار کوچیک به شاخه نازک بوته آویزون بود اولین باری بود که میوه انار کوچیک می دیدم با شوق یه دوتا عکس از انار گرفتم
اسم این گل هم گل ناز هست .. نمی دونم تابستون بتونم نیگهش بدارم یا نه!! .. البته گل ناز ایرانی تابستون دوام بیشتری داره اما اولین بار هست گل ناز خارجی کاشتم و خیلی هم خوب رشد کرده و گلدونمو کاملا پوشونده ..
اینهم گل آگلونمای من بماند چرا ! ، خیلی دوسش دارم هر وقت می رم تو حیاط و گلهامو نوازش می کنم بیشترین نیگاهم به این گل و گلدون هست ، انگار همه حسم بهش گره خورده
پارسال از شدت گرمای تابستون بعضی برگهاش گندیده شده بودن .. برگهای خشگ و گندیده رو چیدمو بهش رسیدگی کردم الان دوباره رشد کرده و داره بزرگ میشه
ان شا الله بتونم توی تابستون هم مواظبش باشم و نیگهش بدارم آخه عجیب دوسش دارم و ..........
اینم دو گلدون نخل و گل آگاو هست ..پارسال کاملا خشک شده بودند و یه کوچولو ازش رمق باقی مونده بود
اما دوباره بهش رسیدم و دوباره سرسبز و زیبا شده اند
پنجره ی دلم را باز که می کنم
عطرِ خیالت، دوباره می پیچد توی تمام تنم
و می شوید سکوتِ زنگارِ غم گرفته ام
خیــالم بــی محـابا ، از دلتنگیِ تمامِ وقت ها
با بیقراری های عطشناکم ، پَرمی کشد به سوی خیالت
با نفسی عمیق، تـــو را به دورنِ جـــانم می کشم
دستُ دلـــم دوباره می لرزد از دلتنگــــی ام
اشکهایم بی اختیار از بند رهـــا می شوند
بارانِ اشک ، پنجره ی نگــاهم را می شوید
و باز ، خیـــالم ، خیس می شود از یــــاد تــــو
بــــاران... دوباره خیــــالم را از یــــاد تـــــو می شوید...
چقدر پریشانی واژه ها
حال و هوای روزگار مرا تداعی می کند ...
هر دم که خاطره ها نبش قبر می شوند
جراحت های دلم یکی پس از دیگری سرباز می کند
امروز هم دوباره نوشتم
از هوای دل انگیز "..شنبه" ی آن روز
و هوای نفرت انگیز همه ی ".. شنبه "های بعد از آن روز
.
.
.
.
از هجوم خاطراتِ زخم خورده .....
تکرار بغض های شکست خورده
و ردِ عقده هایی که روی لحظه به لحظه هایم ثبت می شد
و فقط " تنهایی"، سقفی می شد بر سرم
تا تکه های شکست خورده ی دلم را در پسِ هر شرم پنهان کنم
و از سایه های مبهم خاموش ِ ترس بگریزم
و ............
«چقدر راز نهفته در صبرم است»
و دوباره حذف کردم
نفسم هایم را می شمارم
چشم هایم را فرو می بندم
به یاد می آورم
خاطراتِ مانده در دلم
حرف های نیمه تمامِ گنجینه ی تنم
چشم می گشایم تا نفس هایم طعم تازه بگیرد
افق ها در نگاهم جلوه ای تازه بیابد
چراغ امید را در آشیان دلم روشن نگه می دارم
چشم می گشایم تا دلم رنگ و بوی تازه بگیرد
سنگفرش کوچه ی دلم ،قدمهای بارانِ نوید را
در آغوش گرم خود می فشارد
و.........................
و برای همیشه تمام ....
می خواهم فراموش کنم
همه ی .....
همه ی خاطراتِ خیسم را.....
لمس سرما و سوز
در آغوش های اجبار
چنگ می زند
دست های رعشه بر اندام امید