سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بانوےِ دشتِ رؤیا


زمین به شدت لرزید ..همه ی دلها درهم شکست

نمیدانم در آن لحظه برشما ها چه گذشت !

دلم با دلت همدرد هست  "هم استانی" ..

کنارت نیستم که مرحم زخم دلت باشم ..اما دلم با دلت یکی است

 دلم اینجا با دلت هم صداست..اشکهایم با اشکهایت همنواست

می دانم هیچ چیز آرامت نمی کند و چقدرتلخ است طاقت دیدن رنجهایت

در یک لحظه همه هستی ات را از دست داده ایی ..خانه ایی که اکنون زیر آوار است

زندگیت که ویران گشته ..خانواده ایی که زیر خروارها خاک آرمیده ..

انگار که اصلا هیچ هستی ایی نبوده.....

بغض هایم در گلویم شکسته است.

دردهایت را به خوبی لمس می کنم اما برای سخن گفتن زبانم یاریم نمی کند

"تسلیت" تنها واژه ایست برای غم بزرگ شما…

و من ..تنها به اکتفا همین یک "واژه" یاورم

با نگاه های خسته ات ..ویران شده ها را دنبال می کنی

 شاید به روزنه امیدی .. شاید به عشق یک آغوشی

.شاید شنیدن صدایی .. شاید امید یک نگاهی ..

 می دانم آرام نیستی ...و من پا به پای ردپای نگاه تو

 خسته می شوم از دیدن این همه مصیبتت


http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news_albums/205967/2704/resized/resized_303071_887.jpg




      

امشب در و دیوارِ مدینه  داغدارِ دختر پیغمبر است

آسمانِ  بقیع  امشب خاطراتِ وداعِ  فاطمه را تداعی می کند

 هنوز آسمانِ  ناظر..بغض آلودِ تداعی آن شبهای اندوهگین است

می خواهد  ببارد...شاید....

 شاید.. خیانتِ جاهلیتِ آنروزها را از برگِ خاطراتِ روزگار بشوید

 هنوز ناله های نسیمِ شبانگاه همنوا با ناله ی زهرا..طنین انداز آسمانِ سوخته دل است

روزی که جاهلان به فرمانِ جهل.. آمده بودند برای اسارت علی

زهرا با سپرِ دستش.. پشتِ در مانع شد تا دستانِ پلیدشان به دستِ حیدرش نرسد

جای شرم.. نامردانه بر دستش تازیانه زدند اما.. فاطمه ایستاد تا انتهای توانش..

 آتش زبانه کشید ..ودرِ خانه  ی علی را در شعله هایش بلعید

 لگدهای بیرحمشان را بر در کوبیدند و درِخانه علی را شکستند

 زهرا با پهلوی شکسته بین در ودیوارفشرده شد

سیلی گستاخی خود را برگونه زهرای محمد روانه ساختند....

کوچه های بنی هاشم لرزید با فریادِ وا محمد

فریادی دردناک دلِ آسمان را خراشید و سینه آسمان شکافت

شاید ناله در و دیوار بود....

شاید هم  ناله علی..که به زهرایش ستم روا شده بود

 وشاید هم  ناله زهرا...

 توانش درانتهای ظلم تمام  شد....

کمرش خمیده ورخسارش به سنگفرشِ زمین ساییده گشت

 زمین بیقرار شد....وتاریکی شب گریان....

سکوتِ شب فریاد..ودیوارهای کوچه بیداد کرد ...

 سنگینی سیلی وتداعی آن شبِ دردناک..

بعد ازقرنها..هنوزقلبِ شیعه را به دردمی آورد

 درد بود و درد .. زهرا بود و ضرب ِدرب ..

زهرا بود و داغِ  جدایی ..زهرا بود و دردِ جاهلی.. زهرا بود و مظلومیت علی ..

بعد از پیغمبر.. تنها حامی علی و فرزندانش زهرا بود

آنقدر بین درد غوطه ور شد ...

تا محسنِ بی گناهش.. بین درد و درونش خاموش گشت

یا مهدی .. سالهاست تاریخ به انتظارِ آمدنت

دفترش را گشوده.. تا بیایی

 و برگِ انتقامِ مظلومه ی تارخ..بزرگ بانوی اسلام ..مادرت زهرا 

و نوگلِ پرپر شده اش حضرت محسن را رقم بزنی

مهدیا تا نیایی  انتقام سیلی مادر بگیری ...هر روز برای ما فاطمیه است

 





      

 

امشب آسمانٍ دلم ابریست و دیده ی وجودم گریان ،

   امشب کبوترٍقلبم ،در کوچه پس کوچه های بیقراری پروارکرده

 و مرغ دلم درآغوش واژهای دلتنگی بیتابی می کند ،

یا گل زهرا !

امشب دلم ،در کوره ی آتشینِ اندوهِ فاصله ی بین من و تو، گداخته شده

و گل واژه های کلامم ،از عطش فراق تو خشکیده .

یا حسین ، دلتنگٍ کربلایتم ،

 امشب کلبه دلم میهمانِ خاک ِکربلایت شده ،

و بند بند وجودم سراپا میزبانِ زیارتِ ضریحِ شش گوشه ات

یا حسین ، بیتابی ام را دریاب، و بیقراریم را میزبانی کن

که دردِ هجران ،تا انتهای وجودم سایه افکنده

و دریای درونم از بیمِ ندیدنت ناآرام شده

یا حسین، از پشت پنجره ی دلم با نویدِ دعوتت

 چشمان منتظرم را به استقبال زیارتت بارانی کرده ام

و سفره ی دلم رابه امیدِ وصالت گشوده ام 

یا گل زهرا، امشب آرزو کردم منم مهمانِ کربلای تو باشم ،

 آرزویم رو ارمغانی ده

 

 

می شود روزی مسیر دلم به کربلایت طی شود!

 می شود روزی چشمه انتظارم به سوی تو وصل شود!

 با پاهای دلم .. به امید پناهت آمده ام . 

 و بند بند وجودم را به شوق وصالت گره زده ام

یا حسین ..به امید دعوتت لحظه ها را به انتظار نشسته ام

 تو بخواهی.. فاصله ها انتها خواهند یافت




      

با نام و یاد خدا

سلام به بلندای ابدیت و به شادابی و دل انگیزی غنچه های باغ عطوفت ومهربانی شادتان باد

و ان شاالله همواره درظل توجهات ولیعصر(عج) مقاوم واستوارپاروشکسته زورق وجود را

به ساحل نجات برسانید

قبل از اینکه وبلاگم رو آغاز کنم و زمزمه های درونم رو در وبلاگم به نمایش بزارم

تصمیم گرفتم برای احترام و تشکر از جناب مدیر پارسی بلاگ مطلب اولم رو

اختصاص به جناب مدیر بدم

بعد از چند سال مجددا وبلاگم رو بدست آوردم ، نه اینکه از دستش داده بودم،

 بعد از آخرین روزی که علی رغم میل باطنی ام همه خاطراتم رو در این وبلاگ پاک کردم ،

برای همیشه از این وبلاگ خداحافظی کردم در حالیکه دلم همیشه بهش گره خورده بود

اما وقتی اومدم یه بار دیگه دلتنگی هام رو تداعی کنم دیدم هیچ دسترسی بهش ندارم

و به لطف خدا و با کمک مدیر محترم پارسی بلاگ موفق شدم وبلاگم رو مجددا بروز کنم

ممنون جناب مدیر




      
<      1   2   3   4   5   >>   >