عصر باران بود و هوای من دو نفره
و ذوقِ چای عصرانه و نشستن کنار تو ، دنج پنجره
برایت چای بهار با طعم عشق دم کرده ام
چای من لبریز و لب سوز است محبوب من
نفس نفس داغی عشق به پایت می ریزم
سخت در آغوشت می کشم
و با عطر دل انگیز وجودت مستی دیگری می آفرینم
برایت یک فنجان بهار می ریزم
و چشم می دوزم به لبهایت
که با چه عشقی بهارانه های مرا می نوشی
و من سراپا شوق می شوم از تماشایت