چه شبهایی تو را در خلوت تو دعا کردم
گویی هزاران بار با تو من وداع کردم
تو از بخشنده گی خود بخشیدی یُ من خرابش کردم
حرف من از کفر و این دل خسته نیست
چه شبهایی سر به سجده بردم به درگاه تو
اما زمزمه ایی میخواند که دیگر معبودی نیست
سکوتی از من و یک بیداری
خداوندا این تکلیف است
که من همیشه در خواب و تو بیداری....