دلم برزخ دردها بود..چشمانم دیگر لبخندی نداشت

ولیکن..درد تو بر همه اون دردها فائق بود

 و من با همه رنجها و مشقتهای زندگیم..

تنها در د تو را..

رنج و شکنجه های تلخ تو را لمس میکردم

 دردناک بود عذاب های تو..

چشمانم هر روز بارانی..  ولی دنیایم زیبا بود

تو که بودی همه دردهای من یکی بود ،" تو" ....

ولی پشت به دنیای تو .. شدم رنگین کمان درد..

همه مشقت ها برای من رنگ گرفته اند .. رنج ها پر رنگ شده اند

و ذره ذره وجودِ من زیر دردها خمیده گشته است

خواستم بدون تو به خدا نزدیک شوم 

اما اکنون با فاصله از تو ..

غرق رنجهایم ..

فاصله  با خدا را لمس میکنم

e.v.s.e