کوتاه تر از دیدار مان
یادگاری ست در واژه ها
«شعری بود از تو»
می کارد دانه های حسرت را
در ترنم نفس های تنهایی
که سخت می روید بر سینه ام
و بر می آید چون آه ....
من در آغوش زمان ، رفتنی ها را می رفتم
ولی در نگاهم اضطراب....
و ثانیه هایی که دور می شوند
از منی که ...
تپش های قلبم به شمارش زمان نزدیک است
گاهی با شتاب
و گاهی بی حساب...
نوشته شده توسط : هما ص - تاریخ : سه شنبه 97/7/17 ساعت 7:0 ع