میانِ همان سکوتی که زبانم را قفل کرد

در بسترِ بیکرانِ شب ، آرام غروب می کنم

فرو می روم

در حقیقتی از احساسِ تو

که لرزشی عمیق را در سراسر پیکرم گستراند

آرام طلوع می کنم

از صبح های بی آغازت، غمهای آرام ناگفته ات

آغازت می کنم و می نُوشمت با تمامِ احساسم

..........