داشتم به سیلی های نوازش گونه ی زمان
فکر میکردم
یه سری از خاطره های مدفون شده قدیمی
برام تداعی شد ،
به هوای یادآوری اون خاطره ها ،
نگام به چند پستِ بایگانی و پنهان شده وبلاگم افتاد
و خاطره های مُرده دوباره برام زنده شدند
یکی از پست های پنهان شده وبلاگم
چند ثانیه ای، نگاهم رو روی تک تک واژه ها غلتاند
و دونه دونه اتفاق های مرموزِ ریز و درشت،
و تلخ و شیرینِ این چند سال رو مثل فیلم سینمایی،
جلو چشمام عبور داد و ..........
و من این تغییر و تجربه رو با تمامِ وجودم لمس کردم....
زمان درمانِ هر درد و التیام دهنده هر زخمی ست.
با گذرِ زمان ممکنِ خیلی چیزها تغییر کنه
یا حتی از التهاب خارج بشه ،
مرورِ زمان باعث میشه
خیلی از مسائل اهمیت خودشونو از دست بدند
و در دغدغه های ریز و درشت زندگی رنگ ببازند.
رابطه ها ممکنه کم رنگ یا خاتمه پیدا کنه
و به عکسِ آن ، ممکنه عمیق تر و ژرف تر بشن.
بسیاری از اِبهامات ، روشن
و بسیاری از قضایا هم مبهم باقی بمونند .
گذرِ زمان ، انتظار و دیدگاهِ آدمها رو تغییر میده ،
میشه از خیلی چیزا چشم پوشید ، یا به عکس ،
بعضی اتفاقات هیچ وقت از ذهن دور نمیشند و......
اما به مرور زمان ، توقعات آدمی ،
بیشتر یا کم و کیفشون، دستشخوش تغییرات میشه .
گذرِ زمان ماهیتِ واقعی خیلی از مسائل
و خیلی از روابط رو روشن می کنه،
حتی چهره ی واقعی آدمها آشکار میشه
و آنوقته که آدم میفهمه
چه کسی و کجای زندگی ما نقش داشته...
یا ما کجای روابط قرار داشتیم یا داریم و......!!
نکته مهم اینه که ،
گاهی فرصت بازگشت و تغییر دیدگاه هست
و میشه بعضی چیزها رو دوباره از نو ساخت ،
اما خیلی وقت ها
یا راهی واسه بازگشت و دوباره سازی نیست ،
یا اگر هست دیگه فرصتی نیست
یا ارزش دوباره سازی رو نداره و.......