سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بانوےِ دشتِ رؤیا

کوتاه تر از دیدار مان

یادگاری ست در واژه ها

«شعری بود از تو»

می کارد دانه های حسرت را

در ترنم نفس های تنهایی

که سخت می روید بر سینه ام

و بر می آید چون آه ....

من در آغوش زمان ، رفتنی ها را می رفتم

ولی در نگاهم اضطراب....

و ثانیه هایی که دور می شوند

از منی که ...

تپش های قلبم به شمارش زمان نزدیک است

گاهی با شتاب

و گاهی بی حساب...






      

آسمان نقطه ی مشترکِ نگاهِ همه ی ماست

هرکجا که باشیم

چه فرقی می کند

آسمان محلِ تلاقی نگاه های ماست

حتی می توان آسمان را در نگاه ها دید

نگاه ها را آسمانی کرد

بخصوص که نگاه ها را ابری می کند

 آسمان ابری و می بارد

باران که نه...

 سیلابِ به وقت دلتنگی

بارن ، آسمان ، قلب ، یار ، ...

واژه هایی کلیدی در عشق ورزیدن




می آیی و گذرت از این کلبه ی بن بست می گذرد!


می روی و عطر یاس ها در هوای داغ روزگارم


ماندنی تر می شود...

 




      

آرام نمی گیرد

دلم

نگاهِ تو را کم دارد

دیشب دوباره دلم به خود لرزید

وقتی صدای پای خیالِ تو می آمد

و مسیر آمدنم آغشته به عطر تو می شد

دلم تنگ می شد روزهایی که

واژه ها شبنم وار از شاخسار انگشت تو می چکیدند

و دلم چون قاصدکی می شد برای بوییدن دستانت

عزیزترینم ، لیلی ی من






      

سوپرایز ما آبجی ها و زن داداش ها به آقایان شوهر و داداش ها دوست داشتن

 ان شا الله خداوند عزیزان همه رو نیگه بداره عزیزان ما رو هم برامون نگه بداره (الهی آمین)

ما 10خواهر و 10برادریم و به لطف الهی همیشه و در همه حال به همدیگه احترام می زاریم و در تمام غم و شادی همدیگه با هم هستیم بووووس ایام عید قشنگ ترین لحظات برای همه ی ماست چون بیشتر روزهای عید به دعوت برادرها و گاهی هم آبجی ها تا 13 فروردین دور هم هستیم و روی هم ، با نوه ها و نبیره ها صدو خورده ای نفر میشیم.تبسم

دیروز آخرین دورهمی امان در باغ داداش ها بود با همفکری آبجی ها و زن داداش ها تصمیم گرفته شد11 فروردین که مصادف شده با روز پدر،برای داداش ها و دامادها یه کیک بزرگ سفارش بدیم با تعداد 20 عدد جوراب و یک روز خاطره انگیز برای خودمون به یادگار ثبت کنیم.شوخی

عصر توی آلاچیق دور کیک ،جوراب ها رو چیدیم و داداش ها و داماد ها رو هم صدا زدیم  پوزخند

بعد از دیدن کیک و جوراب ها که هدیه ما به آقایان بود بعدِ کلی خنده و پچ پچ آقایان ، یکی از دامادها که خیلی هم شوخ طبع هستند گفتند خانومها  دستتون درد نکنه تبسمان شا الله سال دیگه ما هم روز زن ، توی باغ براتون یه جشن می گیریم و یه کیک با 20 عدد دستکش ظرف شویی براتون جبران می کنیم وااااایمؤدبو .......... وشلیک خنده و بحث و جدال و.... فضای باغ رو پر کرد جالب بود

بعد از گرفتن عکس های یادگاری دختر داداشم جوراب ها رو جمع کرد و رو کرد به آقایان و گفت دلتون رو خوش نکنید جوراب ها فقط تززین کیک بودپوزخندحالا هر کس جوراب میخواد شش هزار تومان بده یه جفت جوراب بهش بدم شوخی و قبل از برش کیک ،جورابها رو توی سینی گذاشت و جلوی آقایون گرفت و دوباره به شوخی گفت سهم هر نفر یکی هست دوتا برندارید ها پوزخند

این هم کادوی من به آقای شوهر به مناسبت روز پدر دوست داشتن




      

هنوز در باورمان نمی گنجد بهارِ بی تو!

انگار رفتننت زیبایی بهار را هم پایان داده است

ماه هاست روزها  را چه غریبانه  به شب رسانیدیم

  و فریاد را ، از نگاه های همدیگه در سینه حبس کردیم

و چقدر سخت است در دل گریستن و......

و صدای لبخند و نگاه مهربانِ تو به جای گوشه های خانه

گوشه ی قبر  زیر خروارها خاک دفن گردیده

امسال جای سبزه ، اندوهِ یادِ تو

 در نگاه های ماتم زده ی ما جوانه می زند

و نگاه هایمان چه تلخ از خاطره های تو عبور می کند

 و لحظه هایمان بی حضور تو می میرد

ماه هاست دلتنگی هایمان در کنار مزار تو طی می شود

 و در نهایت ناباوری ، باورمان می شود که دیگر نیستی

اما تصویر نگاه مهربانِ تو ، در قابِ نگاه و یادمان تداعی می شود

در میان موجی از ناباوری در حسرتِ یادت

 و به پاسِ مهر و وفایت می سوزیم

هنوز در بُهت و ناباوری ایم

از آن صبحی که نگاه بیمار و رنجورت

  در نگاهای ملتمسانه ی ما برای همیشه خشکید

در حسرتِ آن صبح ِ تلخِ نفس گیرِ مرداد

 که نفس های بی رمقِ تو هم از پا افتاد

بی تو با خاطراه هایت چه کنیم؟

فلک پرپرنمودی سنبل ما

اجل اتش زدی بر این دلِ ما

هزاران میل حسرت باغبان داشت

تو بیرحانه چیدی این گل ما




      

 پاییز انگار فصلِ سردیِ دل هاست

هر نفس آهی ست از خزانِ سردِ سکوت

هوای دل انگیز سرودن، ذره ذره حُزن انگیز می بارد 

طراوت از واژه ها اندک اندک بـــر می چیند

چشم ها را قطره قطره مـــی گریاند

 حرف هـــا  آرام آرام سکــــوت می شود

و تنهایی تا انتهای بی رمقی ،هجوم می آورد





      

چقدر آرام و رها

میان ابرهای دورِ دور

سرشار از شمیمِ خیس باران

در آغوش خدا

می شود آرام گرفت وخوابید

و رهایی را با تمام وجود حس کرد

همان ابرهایی که نم نمشان را در صندوقچه ی دل

در پستوی گرد گرفته ی خاطره ها

هم میتوان یافت..





      

خداوندا

از آن بالا اگر دیدی، که می بینی

تلاشم را، دعایم را، تقلا و نیازم را

بگو با من، گناهم را، جوابم را

نظر کن بر منِ مسکین 

منِ غمگین و تنها در این غربت

تو که آن شب بدیدی حال زارم را

شنیدی ناله های جان گدازم را

عجزم را، نیازم را

بی پناهی های پنهانِ درونم را

مگر تو خود نگفتی تا بخوانیمت

اجابت می کنی دعایم را

تو می دانی درونم را، برونم را

خداوندا، خداوندا

به در گاهت هزاران بار توبه

که ..................





      




      

با نام و یاد خدا

خوشحالم که عضو خانواده بزرگ پارسی بلاگ هستم

بازگشت دوباره ام  به خاطر لطف و محبت سرشار

 و خالصانه ی عزیزانی چون شماست که از دلتنگی ها نوشتید

و گوهر محبت و قدردانی دوستی ها بودن ، را به نمایش گذاشتید

 و با قلم سبز شما بود که بهاری در لابلای خزان شکوفه زد

 و بذر امید در دلها کاشته شد...

همانطور که از قدیم گفتند "دل به دل راه دارد" ..

 در واقع  فیدهای شما ؛ دلتنگی من را فریاد زدند

 و من به عینه دیدم چه سان ،ثمره ی دوست داشتن هایم

 در دل نوشته های شما تبلور پیدا کرد

 این شما بودید که در پارسی با روحیه ای پر امید قلم چرخاندید

 و راه پر پیچ و خم بازگشت را بر من هموار کردید ...

بالطبع "مادرهما"  با دیدن چنین الطافی از سوی شما خوبان،

 بازنگشتن به پارسی را ناسپاسی و قدر ناشناسی دانسته

و تصمیم گرفت زودتر از موعد،

دیگر بار به آغوش گرم این خانواده مجازی

 اما حقیقتا همدل و یک رنگ و بی ریا و مهربان برگردد

 امید که باز هم این خانواده مجازی با شور و نشاطی بیشتر از سابق

 به حیات خود ادامه دهد و همه در کنار هم

 گرمابخش و معنی بخش این محفل ارزشمند باشیم





      
<      1   2   3   4      >