این روزها به هر طریق دلم میشکند
یا شده اند "زخمِ" روی دلم ..
یا میشوند "دردی" درونِ دلم
و من با چشمان بارونی ام .. خیره به آسمان
زخم های حک شده ی دلم رو برای خدا وا میکنم
و" دونه دونه " شکستنی های قلبم رو
"کشان کشان" به خدا گره میزنم
این روزها ..
کلبه ی دلم ، شده" خشت خشت" سکوتِ خیس
چشمانم.. سکوتی خیس
قلبم .....
خدایا ..این روزها چقدر با تو معامله میکنم
"باز هم معامله ای دیگر"
تو کمکم کن..
من ، قلب شکسته ام رو ..
این "زخم " .. و "درد تاول های " دلم رو
به خاطر تو .. خودم میشوم مرحم
صدای شکستن غرورم ..و لِه شدنِ فریاد درونم رو
به خاطر تو.. با " مُهر سکوت" میکنم خاموش
اما ..تو صبورم کن
از "خستگی" و "سنگینی" بارِ حجمِ دلم
این روزها ..
ترسم که بشکنم.. هم از درون و هم از برون
"اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الصَّبْرَ"
14 شهرویر 94