پيام
+
امـام عـلي (ع) مي فـرمـايـند :
*اَلعَين بَريدُ القَلب*
چشم ، پـيـک دل است
ديده ، پيام رسان قلب هست
پس مواظب نگاه دلت باش به کدام "سمت و سو " سوق داده مي شود
چون چشم ِتو جاسوسِ قلبِ توست
مبادا نگاهت دلربايي کند و قلبي را بلرزاند
شايد با يک نگاه دلي را ربودي..
اما آخرتت را به نگاهِ حرامي فروختي
پس با هر نگاهي دلي را ندزد..
اما نگاهت را از هر حرامي بدزد
*نگاه پاک+ افکار پاک= زندگي پاک*

***ره توشه
92/8/17

هما بانو
سلام عليکم جناب خونِ شهدا .. ممنونم بزرگوار .. خيلي لطف کردين
خاطرات دکتر بالتازار
ديده ، پيامِ دل را مي رساند نه . بلکه * ديده به دل پيام مي برد *
هما بانو
ممنون جناب اقاي دکتر بالتازار ..
خاطرات دکتر بالتازار
چرادقت نمي کنيد اين دو جمله کاملا با هم ضدند ( *چشم،پـيـک دل است------------
ديده پيامِ دل را مي رساند*)
هما بانو
اقاي دکتر بالتازار مي شه تفاوتش رو بگين .. در هر صورت چشم و دل به هم ارتباط دارند .. يه جورهايي چشم پيغام رسان دل هست .. يعني پيغام دل رو مي روسونه ..
هما بانو
*ديده ، پيام رسان دل هست * من اينطور ويرايش کردم
هما بانو
:-/ .چرا؟
پيام رهايي
نگاه هرزه تيري از تيرهاي شيطان است.
هما بانو
@};-
.: ام فاطمه :.
http://jafarpisheh.persiangig.com/image/main%20site/poster/cyber%20group/hijab%20poster%2007%20big.jpg
هما بانو
سلام خانم حکاکان عزيز.. ممنون خواهر از تصويرتون .. لطف کردين..
.: ام فاطمه :.
سلام هما جان ممنون از شما @};-
كيوان گيتي نژاد و
2560دره به دره صحرا به صحرا يک پري مياد سردون و لرزون از بدي مرداي اون شهر به خدا پناه مي بره اونوقت اون شهر در شبهاي مهتابي هرچه مي گرده تنها يک تک درخت بيد مي بينه که به احوال چشم چران هاي ان شهر مي خنده چرا اين قوم براي فرار از حلال و حرام خدا به جاي امر به معروف و نهي از
كيوان گيتي نژاد و
منکر تنها جزوه برداري کردن اونجا که حيوانيت مي سازه مي پرستند و نيکي را به گردن مولاه شهر مي کشن عمو يادگار مسيح مريمنبود تن زخميش را برداشت از دست قدام خدام قبيله اش در نيره و گفته تا حضور ناجي عج پيداش نمي شه ما بايد بفهميم اخلاق حسنه نه از باب تشريفات و ظاهر سازي بلکه
كيوان گيتي نژاد و
براي رضاي خدا و راحتي جان است مردي که به نامحرم و رويسپي نظر نندازذ و شهوتش را از طريق قانوني راه بندازد و اصول و قواعد ديني و روحانيت را بيانش را و نهي و امرش را درک کند به حقيقت حکم الهي پي مي برد قوم لوط از اول کل قوم لواط کار نبود بلکه ويروسي شد که همه اين قوم را به هلاکت کشيد و امروز اگر اخر الزمان ناميده مي شود موجدش اين
كيوان گيتي نژاد و
گناهاني است که کوته شمرده درحالي که ام الفسادن و ياران امام زمان اگر سيصد و ده نفر اگر اششتباه نکنم ببينيد همه ما مي توانيم جز اين مردود شده ها باشيم و بايد مراقب گناهان خود باشيم و فرصت توبه و پشيماني را به جاي به موقع اوريم و به پششتوانه ولايت مصلح و نايب مطلق حضرت قائم ال محمد
كيوان گيتي نژاد و
عج سيد علي حسيني خامنه اي هستيم به فدايش و ذريه مبارک و عالم و مقتداي به ولايت حضرت آقا ايت الله العظمي اقاي مجتبي حسيني دام ظله العالي استاد اخلاق و دين داري و بيعتمداري بتوانيم کشورو مسلمين را از گناه و ظلم به دور و بر حذر بداربم آمين يا رب العالمين
كيوان گيتي نژاد و
خواهرم هما اشتباه نکن اون چيزي که با چشم مي بيني عين توهم و ساخته انوار از پي سراب است که نقش آفريني در بين دو عين تو دارن به نمايش ذهن طلبکار تو از دنيا و زيبايي هاش مي کنند و آنچه حقيقت است تنها به ديده دل است که سخن به زبان معشوق مي گمارد اگر به هر عاشقي سوال کني چگونه معشوقت را ديدي
كيوان گيتي نژاد و
مي گويد سرم گيج رفت دلم تپيديک ان احساس کردم.
كيوان گيتي نژاد و
دنيا روي دلم سوار شده و داره با من حرف ميزنه تنها چيزي که در مورد عشقم نيست شهوت من از اون به عنوان تک تک اعضاي بدنم مواظبت و به قدر اعتبار و شخصيت و مقامم فراتر از همه آنها جاي داده ام من به او باور دارم و همه چيز را با مقياس رضايتمعشوق مي سنجم و واي به روزي که معشوق بفهمد با ديده دل دل بستي ديگر هرچه خواهد با تو مي کند تا تو را باور کند
كيوان گيتي نژاد و
گاهي به شکل يک سواره گاهي به نواي پياده گاهي به مضمون صدق گاهي در پس پياله عشق اندکي ملاطفت اشباعي خساست و کم تحويلي دلت خون که شد با خونت معامله مي کند ولي باز عاشق آن لحظه اي که خونت سرازير شود و معشوقت راضي خوداييش يک چشم به من نشون بده که تمامي اين مراحل را به تصوير کشد قادر نيستي بي شک تلاش بيهوده مي کني
كيوان گيتي نژاد و
خدا دو چشم را براي درک نداده همچو عقد بيع که ديدن بخش رضاي معامله است و تا زماني که نيت متعامل و بايع بر سر ثمن و مال البيع يکي نشود يعني قصد و رضا توامان با اين تفاوت گاهي رضا ممکن مفسد عقد شود ولي از نوع اقاله نه فسخ و بي رضا و به صرف نيت خالص هم مي توان عقد را جاري بي انکه به ارکان بيع خللي وارد ايد نيت مقدمه رضاست و جايي که نيت است رضا مستور است
كيوان گيتي نژاد و
و اگر قاضي زبردست و ماهر باشد به ديده عين و اماره نه به علم دل مي تواند يک حکم کاملا منصفانه و مطابق با عقل و الحضور دل را بار کند شما وقتي نيت مي کني رضا در برش چه بخواهي چه نخواهي امده است و رضا هم صد بار بگب بي نيت به آن رسيدي غير ممکن است چون عاشقي به چشم همان ترفت العين که ظاهر مي شود با زوال روي پريچهر منقضي و منفسخ مي شود حتي فسخ هم نه منفسخ يعني قانون طبيعت اين حکم رد را صادر
كيوان گيتي نژاد و
کرده پس ياد بگيريم با چشم ظاهر ملحوضات باطن را جويا شويم مثل ادعيه قران ديدن کهکشان و عظمات و راستين مواهب و محدثات و صاتع گشتگان به خيري را که اگر روزي کور شديم کور عينين ظاهر افسوس نخوريم چرا چشم ما چيزهايي را ديد و عاشقي از پيش زد مثل يک زن که هر روز به تاريکي باورم نزديکتر و باور سابقم ازز او منزلل تر مي گرد طوري که ديگر نمي داني
كيوان گيتي نژاد و
آنکه عاشقش به ديده ظاهر شدي تبديل به يک پيرزني زشت و چروکيده و خمود و نالان و بهانه گير که همه داشته ات از عشق ظاعري که من اصلا لقب عشق به ايتن دلدادگي هاي صوري و فصلي بشري را لايق خطاب عشق حتي صوري هم نمي دانم پس با ديده ظاهر بشناس و با ديده دل بسنده کن که انچه ديدي به ظاهر حلاج کند به دست قالي کوب کرماني هزاران گره در اندر گره که اين عشق هر چه پايش بيش تر و هر چه بيشتر راني بيشتر مجذوب و عاشق م
كيوان گيتي نژاد و
مي شود چون در عشق اموخته هر چه هست از اوست و هر چه في الطريق 2560 از او بر دل ايد لاجرا بر دل نشيند والسلام حيدريم ذواليمين کيوان استشهادي امام مصلح سيد علي هستيم به فدايش به ابروي زهرا اين جام شوکران عشقش مولا کي مي دهي دستم شدم پير خرابات اين عشق دانه لانه که پير خراباتم شهره عامه به مجنون طريقي خوشم هر چه تو بيني و گويي خوشم ولي اقام فقط يک نشانه من را رساند به قله بسط و نجات و خير دو عالم به ي
كيوان گيتي نژاد و
يک نشان کفايه که دهم هستي به ذواليمين در طي جهاد رزمندانه دهم به رسم عشقمان چون شراب درکشم به يکباره که اين شهادت ميمونتر از هر ولادتي حتي فرزندانم باشد در اين زمانه فقط بگو کيوان عشقت را باور کردم من حيدري کن تا حيدري از دنيا والله رودتر از انچه گمان هر طالع ناپسندي باشد غول مي دهم شرم را کم کنم ولي بي رضايت اقام شرمنده ذواليمينم نمي توانم تا اخ
هما بانو
@};-
هما بانو
.
||عليرضا خان||
يا ابلفضـ :| :| :| :| :| :|:| :| :|:| :| :|:| :| :|:| :| :|:| :| :|
هما بانو
آقاي عليرضا خان چي شده باز؟ چرا امروز من رو مرتب گيج مي کنيد؟:-/
||عليرضا خان||
نظرات رو خوندم :-o
هما بانو
آها بله :) :D نظرات مخفي بودند و من فقط نظر شما رو ديده بودم ..به خاطر همين متعجب شدم .. الان يادم اومد لينک رو خودم براتون ارسال کرده بودم ببينيد ..:)