پيام
+
ديشب رفتم منزل پدر شوهر هم به مناسبت تبريک عيد مبعث و هم اينکه با کمک مادر شوهر ناهار امروز رو هم درست کنم که بخوام روزه بگيرم ديگه مجبور نباشم صبح بلند شم و با آرامش خاطر بخوابم..مادر شوهر سبدهاي پر از نعناي سبز شسته رو اورد خرد کنه گفتم بده به من خودم خرد مي کنم .. مادر شوهرم بيچاره هي تاکيد مي کرد کارد خيلي تيز هست و مواظب انگشتام و دستم باشم ..راست مي گفت کارد بسيار تيز و برنده بود،

شهيد هادي
97/1/26
هما بانو
يک سبد از نعنا رو خرد کردم و سبد دوم رو شروع به خرد کردن ، به جاي اينکه نگاهِ چشمم روي نعنا و حرکتِ کارد و دستم باشه ،نيگاه دلم از مسير ذهنم عبور و ثانيه هايي از خاطراتي دور رو برام مرور کرد و...........
هما بانو
درد چنان به دستم هجوم آورد که خاطراتِ در ذهنم هم بريده شد ..
هما بانو
با وجود دو آمپول بي حسي قوي ، با هر بخيه اي از شدت درد امانم بريده مي شد .. بعد از هشت بخيه اي که با جون کندن تحمل کردم گفتم دکتر جاي بخيه ها روي دستم مي مونه؟ دکتر جوابم داد بله عميق بريده شده و احتمالا يه چند تاييش يادگار مي مونه:)
هما بانو
خنده ام گرفت "خاطره" ..! "يادگار" .. ! :) به دستم نيگاه انداختم و با خودم گفتم:« * امشب فهميدم بعضي از دوستان رو چقَـــــــدر (بشدت) دوست دارم » * :-)
هما بانو
بعد از دو ساعت تو بيمارستان برگشتيم منزل پدر شوهر ناهار آماده شده امروز رو هم با خودمون ببريم ..:) در راه برگشت به منزل ، آقاي شوهر رو کرد به دستم گفت دستت درد نمي کنه ؟.. گفتم نه انگار تازه داره بي حس ميشه .. خنديد گفت دو ساعت ديگه بي حسيش ميره و دردت تازه شروع ميشه ..:)
هما بانو
الان هم ساعت دوازدهو خورده اي شبِ و من بايد صبح برم کار ، تو تا هر وقت دلت بخواد مي توني بخوابي :) پتوت رو بر ميداري مي ري اتاق مريم .. تا صبح هر چي خواستي ناله کن مريم هم آرومت مي کنه :) گفتم اين خبرا ني .. شما پتوت رو بر ميداري مي ري تو اتاق مريم و مريم مياد تو اتاق پيش من :) .. منم الان سيستم رو روشن مي کنم و ميرم پارسي تا هر وقت که درد دارم اينطوري سرگرم ميشم
هما بانو
* 3:0 صبح ، سه شنبه 5 ارديبهشت 96 ، (شب عيد مبعث)* :)
2-مشکات
عافيت باشه . اين خاطره بود ، يا يک نثر ادبي زيبا ؟
انديشه نگار
x-( وااااااااااااااي مادر چکار کرديد:-o اين همه خون....... مگه چقدر بريديد؟ خداااا ي من...:( .حالم بد شد.
جايي براي گفتن حرفها
وااااااااااي چه صحنه وحشتناکي!
هايدي
وااااااااااي فشارم افتاد. چيکار کردي با خودت؟؟؟؟؟؟ ديشب تو فيد گفتي تازه از بيمارستان اومدي فکر کردم براي مزاح گفتي! خيلي وحشتنااااکه! کجاي دستت بريده؟ معمولا براي خرد کرذم انگشت ميبره که! نعنا خرد ميکردي چکار؟؟! حالا بهتري؟
هايدي
من اوايل ازدواج انگشتمو جوري بريدم که گوشت کنده شد استخون انگشتم پيدا بود بخيه هم نميشد زد شايد دوماه دستم بهش بند بود. هر روز درد و زجر. ديگه دست به چاقو نزدم براي سبزي خرد کردن. الانم کسي سبزي خرد ميکنه نميتونم نگاه کنم. صدا سبزي خرد کردنم بياد فشارم ميفته
_ _
وااااي يه ليوان آب قند لطفااا.....واااااي دردشو حس کردم!!! الان بهتري؟:'( :(
رضا صفري
): متاسفم مادر):
*ليلا*
اي واي مادرجون. بيشتر حواستون باشه دل ما نازکه طاقت ديدن نداريم که ...
من.تو.خدا
سلام.واقعا دلم نميومد عکس رو ببينم...): خداروشکر به خير گذشت..الان بهتريد الحمدلله؟/ اميدوارم هميشه سالم باشيد..
هما بانو
سلام ..ممنونم از حضور دوستان عزيز.. شرمنده هنوز جواب ندادم چون هنوز درد دارم و رمقي براي جواب دادن نداشتم..ان شا الله اگه فردا بهتر شدم ميام پاسخ ميدم .. قلبا از حضور و دلگرمي دوستان سپاسگذارم:)
قلمدون
سلام، اي واي الان بهتري؟!
در انتظار آفتاب
اي واي مادرجان حواستون کجا بووود:(
هما بانو
{a h=moshkat}2 مشکات{/a} برداشت آزاد:)
هما بانو
{a h=nostalgic2}کفش هاي مکاشفه{/a} سلام گلم:) عيد شما هم مبارک سادات جان.. آخه تا زنگ زديم آقام بياد منو ببره يکم زمان برد منم چون مي دونستم چه کردم که اين اتفاق برام پيش اومد گفتم يه دونه عکس يادگار ازش بگيرم خاطره شب مبعث 96 هم برام يادگار بمونه :-D ان شا الله .. خدا رو شکر الان بهترم .. امشب بايد پانسمان عوض کنم .. تا 7 روز يک روز در ميان و بعد از 7 روز بخيه رو بکشم:) ممنونم از حضورت گلم
هما بانو
{a h=zirasmoonekhoda73} شميم دوست {/a}درگيري ذهنم نزاشت مواظب باشم .. دست راستم شد بلاي دست چپم :) ممنونم از همدرديت نرگس عزيزم
هما بانو
{a h=yajaavad}انديشه نگار{/a} عزيزم ..:) دستم خيلي عميق بريده شد.. آره خون زيادي از دستم رفت .. مادر شوهر هم نگران بود اينهمه خون داره مياد اصرار کرد روي بريدگي دستم زاغ بريزه منم به خاطر تجربه اش قبول کردم يه ذره که ريخت دلم ضعف رفت .. سوختم و نزاشتم بيشتر بريزه ..بعدش يهو ديدم خون سياه شد و اطراف بريدگي روي دستم مثل قير سياه و چسبنده..به سختي با آب سرم تميز شد ولي نه کامل..فدات گلم:)
هما بانو
{a h=sangaretanhai}جايي براي گفتن حرفها{/a} عزيزم :)
هما بانو
{a h=haftasman}2 هفت آسمان{/a} فدات گلم.. خدا رو شکر خيلي بهترم عزيز.. ممنونم از حضورت سحر جان:)
سيدمحمدرضا فخري
آخ آخ، عجب بريدگي عميقي شده :( حواستونو جمع کنيد خب... حالا خوب شد انگشتتون رو قطع نکرديد...
هما بانو
{a h=banamak57}هايدي{/a} عزيزم وقتي توي تلگرام پيام اول رو دادم بهت قبل از اينکه آقام بياد منو ببره بيمارستان .. پيام دوم و در واقع آخري هم دقيقا بعد از بخيه که منتظر آقام بودم تسويه حساب کنه و بياد با هم برگرديم :) دلم نميومد بهت بگم عزيز .. آره درسته ولي خدا بهم رحم کرد کارد اونقدر تيز بود که انگشتمو بريده بودم حتما بدتر از اين سرم ميومد و..........:)
هما بانو
الهي قربونت برم شما چي کشيديد؟:( دوماه ؟ :-o خداييش خيلي سخته هايدي جون .. دکتر به من گفت تا 7 روز نبايد آب به دستت بخوره .. حالا شما دو ماه چيکار مي کردين :( سبزي رو که ما ميديدم دستگاه سبزي خورد کن .. اما شويد و گشنيز( سبزي ماهي) رو که کمتر ميگيرم من خودم خورد مي کنم ..
هما بانو
{a h=rezasafar}رضا صفري??{/a} ممنونم از همدريدتون مادر :)
هما بانو
{a h=noozhin} ليلا {/a}الهي قربونت برم .. باشه مادر جون .. فعلا که پيش اومد عزيز.. ممنون از حضورت و همدرديت مادرجون:)
هما بانو
{a h=bandevmaaboud}من.تو.خدا{/a} سلام هانيه جون .. آره خدا رو شکر خدا خيلي بهم رحم کرد ..:) ولي من اون شب بر خلاف حال عجيب و خوبي داشتم .. از اتفاق خنده ام گرفته بود و تصميم گرفتم عکس بگيرم يادگار بزارم براي خودم که اين دلِ ديوانه ي من .............:) خدا رو شکر خيلي بهترم .. ممنونم از همدرديتون گلم ..:)
هما بانو
{a h=qalamdoon}قلمدون{/a} سلام منيره جون ..:) آره خدا رو شکر خيلي بهترم فدات گلم ممنونم از حضورت عزيز دلم:)
هما بانو
{a h=maysan}در انتظار آفتاب{/a} عزيز حواسم تو خاطرات ماندگار با دوستان:-D .. اون شب عجيب غرق خاطرات شدم و حالم عجيب خوب بود که وقتي دستم هم بريد من باز حالم خوب بود و مي خنديدم به حال خودم :)
هما بانو
{a h=Modir}سيدمحمدرضا فخري{/a} سلام جناب فخري .. :) ممنونم از حضورتون .. بله خدا خيلي به من رحم کرد ..ولي لطف و حضور بعضي دوستان اون شب اونقدر دلم رو آروم کرده بود که وقتي دستم هم بريده شد اصلا درد دستمو احساس نمي کردم .. مهم دلِ آدمه که اگه آروم باشه درد جسم هم آرومه .. ممنونم از همدرديتون جناب مدير
سيدمحمدرضا فخري
{a h=banoyedashteroya}مادر هما{/a} سلام. ممنونم، ان شا الله که به زودي بصورت کامل خوب بشه.
هما بانو
{a h=Modir}سيدمحمدرضا فخري{/a} سلام دوباره .. سپاس از دعاي خيرتون و ان شا الله
هما بانو
{a h=banamak57}هايدي{/a} هايدي جان يادم رفت توي کامنت بگم عزيز.. مادر شوهرم براي اينکه نعنا زودتر خشک شه و زرد نشه مثل سبزي خوروش خرد و ريز ميکنه:)اونوقت روي يه سفره توي اتاق پهن ميکنه و بعد از دو روز هم جمع ميکنه .. اتفاقا راست ميگه وقتي جمله روي سفره پهن مي کنيم بعضي هاش قبل از خشک شدن زرد ميشه ..
هايدي
{a h=banoyedashteroya}مادر هما{/a} عزيزززززززم. الهي بگردم. فکرشم دردم مياره! ان شاالله هميشه تنت سالم باشه! اگ اون حرفي که درباره مرگ، پدرشوهرت زده بود قبل بريدن دستت بود ميگفتم جاريت چشمت زده خخخخ
هايدي
{a h=banoyedashteroya}مادر هما{/a} خيلي مراقب هماي ما باش. ما همامونو سالم و شاداب و تندرست ميخوايمااااااا
هايدي
{a h=banoyedashteroya}مادر هما{/a} عه چه جالب! من تا حالا اينجور خشک نکردم برگ برگ ميکنم تو سايه خشک ميکنم سبز سبز ميمونه! بعد يه سوال فني! اينجور عطر و بوش کمتر نميشه؟! چون خرد ميشه ظاهرا بايد عطر زيادي از دست بده! اما قطعا زودتر خشک ميشن
هايدي
{a h=zirasmoonekhoda73} شميم دوست {/a} خييييلي اذيت شدم خييييلي!
انديشه نگار
{a h=royasharabalod}رؤياهاي شراب آلود{/a} :) و چه انقلابهاي با فرجام و بي فرجامي که به راه نيوفتاده...
هما بانو
{a h=banamak57}هايدي{/a} قربونت برم من ليلي دوست داشتني ي من :) ان شا الله و ممنون عزيز دلم .. واي هايدي مردم از خنده نزديک بود صداي قهه ام بچه ها رو از خواب بيدار کنه:) :)
هما بانو
{a h=banamak57}هايدي{/a} فدات عزيز دلم ..:) @};- ممنون گلم :)
هما بانو
{a h=banamak57}هايدي{/a} البته هايدي شما درست ميگيد .. ديشب که رفته بودم خونه خاله ي شوهرم.. و دستمو ديدن اتفاق بحث خرد شدن نعنا شد .. دختر خاله شوهرم و عروسشون ه مخالف خرد کردن بودند و گفتندما نعنا رو بصورت برگ کامل خرد مي کنيم و زرد هم نميشده و.......... ولي مادر شوهرم همچين ديدگاهي داشته ديگه ..:)
هما بانو
{a h=royasharabalod}رؤياهاي شراب آلود{/a} سلام عليکم :) .. سپاس از حضورتون .. عجب !:) اون مرتبه ها رو نمي دونم .. ولي اين بار و اين خونا واقعا از عشق ريخته شد .:)
انديشه نگار
{a h=banoyedashteroya}مادر هما{/a} الهي...:) .
هما بانو
{a h=yajaavad}انديشه نگار{/a} :) قربونت برم عشق من B-)
انديشه نگار
{a h=banoyedashteroya}مادر هما{/a} کلي خجالت تشيدم...:) .
هما بانو
{a h=yajaavad}انديشه نگار{/a} :) @};-
هما بانو
{a h=royasharabalod}رؤياهاي شراب آلود{/a} زنده باشيد .. ها بُ خدا ..:) من اصن اون شب توي يه عالمي بودم اونقدر غرق بودم که بريدن دستم که هيچ .. اصلا انگشتمم قطع ميشد نمي فهميدم ..:) :) حالا ديگه شب هاي عيد مبعث اين خاطره هميشه با منِ :) * بعضي فتنه ها عجيب شيرين و دوست داشتني ان *:)
انديشه نگار
...:( .مطمنا نه تنها توي خاطرتون بلکه هميشه جاش روي دستتون ميمونه...
انديشه نگار
مادري اون چاقو رو بندازيد دور...
هما بانو
{a h=yajaavad}انديشه نگار{/a} آره عزيزم .. اونوقت ميشه يه خاطره جسمي و روحي :) :)
هما بانو
{a h=royasharabalod}رؤياهاي شراب آلود{/a} سلامت باشيد و همچنين شما ..:)
هما بانو
{a h=yajaavad}انديشه نگار{/a} مادر مال من نبود که .. مال مادر شوهره :) اتفاقا فردا شبش که رفتم منزل پدر شوهر گفتم زن عامو کارده رو بيار يه بار ديگه ببينمش ..B-) منم از اين کارد تيزها ميخوام .:) .
انديشه نگار
{a h=banoyedashteroya}مادر هما{/a} :-o....ببينن چيکار.... من اگه بودم پرت ميکردم نا کجا.... ميدونم مادر جون مال مادر شوهر بود اما بايد کاري کنن ديگه چشمشون بهش نيوفته.... چاقوهه بد.
هما بانو
{a h=yajaavad}انديشه نگار{/a} :) :)
انديشه نگار
{a h=banoyedashteroya}مادر هما{/a} @};- @};-
هما بانو
{a h=yajaavad}انديشه نگار{/a} @};-@};-
* نهانخانه جان*
اوه اوه چرا مواظب نبودي
هما بانو
{a h=nahankhanejan} نهانخانه جان {/a}الهي قربونت برم پيش اومد ديگه مادرجون ..:)
هايدي
{a h=banoyedashteroya}مادر هما{/a} عزيززززززمي (بوووس). خخخخخخ ان شاالله هميشه صداي خنده هات تو خونه بپيچه
هايدي
{a h=banoyedashteroya}مادر هما{/a} درسته! ديگ بعد از اين قصه که پيش اومد اميدوارم مادرشوهرتم متنبه شده باشه ديگه قيد نعنا خشک رو بزنه :دي:دي
هما بانو
{a h=zirasmoonekhoda73} شميم دوست {/a}آره واقعا درد هايدي خيلي تلخ بود اونهم اوايل ازدواج ..:( بميرم الهي ....
هما بانو
{a h=banamak57}هايدي{/a} فدات عزيز تر از جانم :)
هما بانو
{a h=banamak57}هايدي{/a} :) :)
هما بانو
{a h=haftasman}2 هفت آسمان{/a} الهيييييييييييي عزيزم .. ببخشيد .. ممنون گلم.. ان شا الله و همچنين شما ..:)
هما بانو
{a h=nostalgic2}کفش هاي مکاشفه{/a} الهييييي:) پيکوفايل ني از همين پارسي آپلود کردم.:) . ولي چشم خواهرم اطاعت امر ميشه و بعدا بر ميدارم عزيزم:)
*ترخون بانو*
سلام من تازه عکسو ديدم چه بد بريده شده خيلي ناراحت شدم ان شالله زخمتون بهبود پيداکنه واقعا سخته
شکار لحظه ها
آخ آخ آخ
هايدي
{a h=banoyedashteroya}مادر هما{/a} خدا نکنه عزيزمممم
هايدي
{a h=banoyedashteroya}مادر هما{/a} فداااااااي تو عزيزم
هما بانو
{a h=nostalgic2}کفش هاي مکاشفه{/a} فدات گلم:)
هما بانو
{a h=u97e52ed81232268f} ترخون بانو {/a} سلام عزيز دلم..:) آره آبجي جان.. ولي خدا رحم کرد به انگشتم نخورد بدون شک بدتر ميشد ..
هما بانو
{a h=parsiGolchin}شکار لحظه ها{/a} سلام .. ممنونم از حضورتون
هما بانو
{a h=banamak57}هايدي{/a} @};-
در انتظار آفتاب
ميشه عسکو برداريددد:{
*ترخون بانو*
:(
هما بانو
{a h=maysan}در انتظار آفتاب{/a} چشم عزيز دلم .. عکس رو بر ميدارم مادر جان:)
هما بانو
{a h=u97e52ed81232268f} ترخون بانو {/a} :) @};-
در انتظار آفتاب
{a h=banoyedashteroya}مادر هما{/a} دست گلتون درد نکننه مادرجان:)@};-
هما بانو
{a h=maysan}در انتظار آفتاب{/a} سرت درد نکنه عزيز دلم ...:)@};-
هايدي
آخيييييي
شهيد هادي
:)