پيام
+
خيلي حالم بدِ .. دارم از استرس مي ميرم.. از چيزي که مي ترسيدم و انتظارشو ميکشيدم رخ داد ..همون روزي که نرگس بانو ميخواستند بستري بشند قرار شد مادرش ازش مراقبت و پرستاري کنه .. به اميد پرستاري از دخترش بعد از يک سال دوري و جدايي و از فاصله بسيار دور به اميد ديدن دخترش از ...به ايران بر ميگرده و قبل از عمل نرگس تصادف ميکنه و از دنيا مي ره .. روزي که با نامادري نرگس تماس گرفتم و حال نرگس رو پرسيدم



هما بانو
95/5/21
هما بانو
گفتند نرگس به خاطر اينکه سنشون کم بوده و .. به کما رفته و ادامه صحبت هاش فوت مادر نرگس رو هم بهم اطلاع دادند شوکه شده بودم و تو ذهنم بيقراري مادر و چشم انتظاري نرگس رو به تصوير مي کشيدم و مي مردمو زنده ميشدم ،نميدونستم چي بگم و بارها مرور کردم پدرش رو که چطور حاضر شد بعد از سالها زندگي به خاطر يک زن زندگي اولش از هم پاشيده بشه و مادري با بچه هاش يک سال از هم دور باشند حتي بدون اندک ديداري:'(
هما بانو
و حالا که بهانه اي شد براي ديدار؛مرگ امان نداد و... اين يک سال شد يک عمر و حسرتي که تا ابد به دل نرگس خواهد موند :'(
هما بانو
هر روز بيقرار تر از قبل به نامادري اش پيامک ميدادم و جوياي سلامتي نرگس ميشدم و گاهي در دعا کردن مي ماندم خدا چه تقديري براي نرگس بهتر هست ! و هر بار که مي شنيدم نرگس با مرگ هم دست و پنجه نرم مي کند ، روزي که نامادري گفت دکترا پدر نرگس رو خواستند و پدرش برگه اهدا عضو رو امضا کرده و ..............:( روزها و شبها خيلي سخت گذشت و خيلي سخت و خيلي سخت تا اينکه خدا تقدير کرد نرگس بماند
هما بانو
توي تماس هايي که با نرگس داشتم با دلشکستگي از مادرش گفت که قرار بود مادرش براي پرستاري از اون به ايران برگرده و کنارش باشه و حيران و نگران که نه از مادر خبري هست و تلفنش هم خاموش و اقوام مادري اش که همه خارج از ايران هستند و هيچ راه ارتباطي با اونها نيست
هما بانو
نامادري اش گفته بود پدر نرگس چون نگران حال نرگس هست همه شماره هاي اقوام مادرش رو از گوشي نرگس پاک کرده بود مبادا اين خبر به گوش نرگس برسه و حال دخترش وخيم تر بشه:(
هما بانو
امروز تلفن زدم بهش تولدش رو تبريک بگم .. صداش بزور ميومد و من نگران شدم .. مشخص بود حالش خوب نيست ...ترديد نداشتم حال جسمي نميتونه باشه .. و............
هما بانو
گفت ماماني بدبخت شدم .. همون موقع حس کردم شايد نرگش از مرگ مادر مطلع شده ، روز چهلم مادر بهش اطلاع دادند که اون روز چهلم مادرش هست و ..... دختري با قلب بيمار و چهل روز چشم انتظار و حالا .....:'( او گريه کرد و منم گريه کردم ،اما يه لحظه به نفس زدن افتاد.. :'( هر چي صدا زدم نرگس جز صداي نفس هاي تندش هيچ صدايي نميومد :'(
هما بانو
حالا هر چه تماس ميگيرم نرگس پاسخ نميده و تو خونه هم تنها بودند .. از نگراني دارم ميميرم .. هيچ کاري از دستم بر نمياد و هيچ راهي براي اطلاع از حال نرگس ندارم .. شما رو بخدا دعا کنيد:'(
گمگشته 2
گاهي انگار خدا مي خواد آدمو از درد بکشه ولي اينطور نيست ، خداي مهريون من بي رحم نيست ، چرا اتفاقات رو اينطوري کنار هم مي چينه ، من نمي دونم ولي خودش خوب مي دونه ...
گمگشته 2
تو کربلا اتفاقات رو طوري چيد که رقيه سه ساله دق کرد ، يه روزي ميرسه حکمت اتفاقات رو مي فهميم ، اميدوارم خدا در مقابل اتفاقات سخت و به ظاهر تلخ صبر لازم رو به ما بده
گمگشته 2
بايد يه کم رفت بالا ، از بالا به اتفاق ها نگاه کرد ، اون وقت ديگه مرگ رو فاجعه نمي دونيم ،دوري و فراق رومي تونيم تحمل کنيمم ...
هايدي
هما جون بالاخره ميفهميد اين قضيه رو. و طبيعتا اين حال براش پيش ميومد. نگران نباش اون بحران بيماري رو پشت سر گذاشته به اميد خدا. اوضاع روحيش نياز به گذر زمان داره. خدا به هر کي درد بده چند برابرش توان ميده. حتمااا به نرگس ما هم توان داده تا در برابر اين ناملايمات زندگي بتونه قد علم کنه
هايدي
نگران نباش خواهري.
من.تو.خدا
سلام ان شاءالله مثل قبل شاهد بهبودي کامل جسمي وروحي نرگس عزيز باشيم..اميدوارم خداوند صبري توام با آرامش بهش عطا کنه..
سايه سادات ツ
واااااااااااااي چ بد ! :( انشائالله ک چيزي نيست .... منم ي همچين اتفاقي برام افتاد ... وقتي مادرشوهرم فوت کرد دخترش ب من گفت ب فاميل خبر بده براي تدفين خودشونو برسونن و گفت از گوشي مادرش شماره ها رو بگيرم . منم بي خبر ب يکي از مخاطبين ک اسمشو از دهن مادرشوهرم زياد شنيده بودم زنگ زدمو خبر فوت رو دادم اما يهو حال اون خانومه بهم خورد و بين حرفاش گفت تو خونه تنهاست و تازه هم از دکتر اومده !!!
سايه سادات ツ
خانومه تو اون بدحاليش بهم گفت گوشي رو قطع نکنم و منم هر چي صبر کردم صدايي نيومد و قطع کردم دوباره زنگ زدم اما چون گوشيش باز بود ارتباط برقرار نميشد ! مردمو زنده شدم چند بار ب ي فاميل ديگه مادرشوهرم تو همون شهر زنگ زدم و گفتم برين ب داد طرف برسين اما اونا اصلا انگار ن انگار فقط ابراز ناراحتي از مرگ مادرشوهرم ميکردن ! گفتم لااقل ادرسو بدين من زنگ بزنم اورژانس بره دم خونه اش اما اونا گفتن ادرسو چشمي
سايه سادات ツ
بلدن !!! اونقدر ائمه رو صدا کردم ک بلايي سرش نياد .... هي دوباره و دوباره زنگ زدم ب خونه اون خانومه ک يهو ي خانوم جوون گوشيو گرفت گفت اتفاقي اومد ب مادرش سر بزنه ک مادرشو بد حال ديده و به دادش رسيده ....
سايه سادات ツ
انشالله ک نرگس بانوي عزيز هم الان با دل شکسته اما تن سالم زير اين اسمون کبود داره نفس ميکشه .... خدا مامانشو رحمت کنه و بهش صبر بده ....
2-عشقولانه
سلام مادري خيلي ناراحت شدم ايشالا که طوريش نشده و دعا ميکنم با اين اتفاق کناربياد واقعا سخته:( :( ( ريحانم )
*هوم سپيد*
وااااي .... يادمه قبلا نرگس يه فيد زده بود که مادرش فوت کرده! نميدونم شايد با يکي ديگه اشتباه گرفتم.... ان شاالله خدا نرگس و صبر بده و هرچه زودتر شفا بده
* راوندي *
سلام و عرض تشکر از اطلاع رساني شما و طلب مغفرت و آمرزش براي تازه گذشته بسيار متاسف شدم *-نرگس بانو * بسيار تاثير گذار در پارسي يار بود و حضورش باعث مباهات همه کاربران به اميد شفاي عاجل همه بيماران ... البته بنده عجيب ترين و پيچيده ترين مسعله خلقت را در مرکز نگه داري کودکان و نوچوانان معلول در مکاني در قم ديدم و هنوز با گذشت چند سال از آن ديدار سوالات بسياري در ذهنم بجاي مانده
عشقستان اسماعيل
تقدير خدا گاهي خيلي دشوار... باز خدا رو شکر که در دشواريش هم خود خدا هست.... خدا کمکش کنه انشاءالله
آواي من
نرگس:'( .چي کشيدي قربونت برم .برات دعا ميکنم زود خوب بشي.و قلب ناآرومت آروم شه گل من.خدايا به نرگس کمک کن.خواهش ميکنم
هايدي
فکر کنم 16 ساله باشن. اگ اشتباه نکنم
* نهانخانه جان*
سلام ان شالله که خيره نکران نباشيد اتفاقي نمي افته
اواي مهرباني
خدا بهشون صبر بده. ان شاالله خودشونم شفا پيدا کنن
*زهرا.م
...... الان حالش چطوره؟ خبري داريد ازش؟
مظلوم مقتدر
چقدر تلخ بود.............خبر جديد ازشون نداريد؟
در انتظار آفتاب
اي بابا:(:(:(
در انتظار آفتاب
اي بابا:(:(:(
سيدمحمدرضا فخري
اين قضايا واقعيت داره؟؟؟ آنقدر سنگينه که باورش براي من سخته...
سيدمحمدرضا فخري
عجب مسئوليت سنگينيه مادر هما بودن...
هما بانو
ممنونم از حضور دوستان . اين چند روز از بس بهم سخت مي گذشت و ..... يه جورهايي سعي ميکردم به اين فيد نيگاه نکنم ..و نميتونستم پاسخ بدم ..چون به هيچ تماسيم پاسخ داده نميشد و مضطرب بودم .. هر چي بيشتر نيگاه ميکردم بيشتر روح و قلبم جريحه دار ميشد .. يه جورهايي پشت واژه هاي به ظاهر شاد پنهان شده بودم که کسي ندونه من ........ميخواستم با دوستان ديگه هم ظاهرا خوش باشم و به ظاهر شاد نشون داده بشم:'(
هما بانو
بله جناب فخري متاسفانه اين قضيه صحت داره و از اون روز که تلفن هم قطع شد من هيچ خبري از نرگس نداشتم و مکرر تماس مي گرفتم و پيامک ميدادم بهم اطلاعي بدند .. تا اينکه ديشب يه بنده خدا پاسخ داد و گفت نرگس بيمارستان هست و حالش خوب نيست .. ديگه بيشتر باهام حرف نزد ..:(
مختار تندر
سلام...واي چه سخت...باورش خيلي سخته...ايشون کدوم نرگس هستند؟؟؟ ميشه آدرس وبلاگشون رو بذاريد؟؟؟
هايدي
خدا خودش شفا بده و عاقبت بخيرش کنه. واقعا درک و هضمش سخته اين همه درد جسمي و روحي رو سر يه نوجوون خراب بشه. خدا کمکش کنه
*نگين خانوم*
اي خدا ....
هما بانو
اي کاش اين قضيه يه بازي بود ..يه دروغ و... هر چيزي که ما حس کنيم هست و دور از واقعيت باشه و اي کاش واقعيت نداشته باشه .. ولي متاسفانه اين قضيه صحت داره ..يعني اگر خداي نکرده ، زبونم لال نرگس فوت شده بودند من خودم هم باور ميکردم حرفهاي نامادري نرگس اصلا صحت نداره و شايد ايشان مشکل رواني دارند و...................
هما بانو
توي همون دو هفته خدا ميدونه با شرايط سخت روحي و جسمي اي که خودم داشتم حرفهاي زن باباي نرگس منو به اوج افسردگي رسونده بود .. حتي براي شوهرم تعريف مي کردم و گريه ميکردم و گاهي شوهرم ميگفت دست بردار ممکنِ برات دردسر درست شه و ......... من توي اون شرايط بحراني و سخت که به تنهايي نميتونستم درست تشخيص بدم و اين درد رو به تنهايي حمل کنم متوسل مي شدم به خانم هايدي و خانم توکلي
هما بانو
خانم هايدي و خانم توکلي اون روزها سنگ صبورم بودند و آرومم مي کردند و با کمک اونها تونستم روزهاي سخت بيهوشي اين دختر رو تحمل کنم و برگريه هام کاسته کنم تا اينکه بالاخره خبر به هوش اومدن نرگس رو شنيدم و صبر کردم تا موقعي که خودم با نرگس صحبت کنم و از چيزهايي که برام پر از سوال بود و مبهم و باور نکردي مطلع بشم
هما بانو
ولي خيلي هم بايد توي حرف زدن با نرگس محتاط بودم چون........ همونطوري که کلي انرژي مصرف کردم با زن باباي نرگس طوري حرف زدم که اعتمادشو به خودم جلب کنم و راه ارتباطي ام باهاش قطع نشه و من از حال نرگس خبر داشته باشم
هما بانو
و بالاخره نرگس خودش باهام تماس گرفت و با هم حرف زديم .. و توي حرفهاش از مادرش ميگفت که قرار بود بياد بيمارستان و از نرگس پرستاري کنه ولي هيچ خبري ازش نيست.. و چقدر سخت بود که آهم رو حبس ميکردم مبادا نرگس حسي بهش دست بده و بويي ببره
هما بانو
منم باورم نميشد جدايي اين يک ساله و عدم ديدار و عدم ارتباطي گه پدرش مسببش بود و فقط هم نتيجه لجاجت و........و بعد هم صحبت هاي ديگه و مشکلات هاي ديگه که نياز به گفتن نيست..
هما بانو
حرفهاي نرگس و بعضي دردودلهاش باورم شد نامادري هر چه گفتند صحت داشته و صحت داره و نرگس بيچاره با اين قلب کوچک و بيمارش چه سختي هايي متحمل شده و چقدر روح بزرگي داره و ............
هما بانو
تا اينکه روز تولدش که باهاش تماس گرفتم ديدم نرگس خيلي سخت حرف مي زنه .. خيلي سخت .. اولش نميخواست چيزي بگه صداش مشخص بود يه اتفاقي افتاده .. از چيزي که مي ترسيدم و آرزو ميکردم به اين زودي رخ نده
هما بانو
گفتم نرگس حالت بده .. چيزي شده ؟ .. و صداي توام با گريه اش وانمود ميکرد نه ماماني چيزي نشده :'( .. داشتم از نگراني مي مردم .. گفتم نرگس مادر.. براي خودت اتفاقي افتاده يا واسه کسي .. و.... ؟ که زد زير گريه و گفت ماماني بدبخت شدم
هما بانو
باورم نميشد نامادري سنگدلش حاضر بشه توي اين شرايط به نرگس شوک وارد کنه و روز چهلم مادرش خبر فوتش رو بهش بده .. گفت چقدر چيشَم به در بود و هر لحظه ميگفتم مامانم الان مياد تو و مي بينمش و .................:'( هر دو مون گريه مي کرديم و من شوکه شده بودم و نميدونستم چي بگم ارومش کنم و يا تسکينش بدم.. هيچ حرفي نميتونست مرحم زخم دلش باشه و اتش دردشو خاموش کنه و......
هما بانو
صداي تندي و شدت نفس هاش هنوز تو گوشمه .. نميتونست حرف بزنه و هر چي صداش ميکردم و التماس مي کردم نميتونست جواب بده و اونقدر شوکه شدم و خودمو باختم که تلفن قطع شد و بعدشم هر چي تماس گرفتم و پيامک دادم جوابي نشنيدم و از سردرگمي اين فيد رو زدم .. و هنوز نگرانشم .. خيلي نگرانشم
هما بانو
الان هم بعد از سه روز يه نفر از اقوام نامادري بهم پاسخ دادند هيچي نميدونه فقط ميدونه که نرگس بيمارستان بستري هستند و حالش خوب نيست .. ديگه هم تلفن رو قطع کردن .. فقط گفتند صبر کنم تا خود نرگس بياد و خودش باهام حرف بزنه .. :(
سيدمحمدرضا فخري
:(
***انتظار***
ان شاءالله که حالشون خوب ميشه
سايه سادات ツ
اي وااااااااي :( خدا هر چ زودتر شفاش بده انشاالله ...
*نگين خانوم*
کلي عصابم بهم ريخت:(
محدثه خانوم
سلام عليکم.... خداوند شفاي عاجل و صبر جزيل به نرگس عزيزم عنايت کنه
نگارستان خيال
يا الله.... لا حول ولا قوه الا بالله العلي االعظيم
پيام رهايي
توکل بر خدا و توسل به اهلبيت عليهم السلام...ان شاء الله بهتر مي شوند.
هما بانو
سپاس از حضور همه دوستان بزرگوار..