دلم میخواد یه جایی

که نباشه هیچ کسی..

هیچی دیده نشه

و شنیده نشه صدایی..

من و خدا

یه گوشه از دنیا ،باشیم تک و تنها

خودم میدونم

که خدا میدونه چیه تو دلم

داغون شده ذهن پریشونم

هاج و واج

در هم شدن خیال های سرگردونم

تندی گذر زمان کند میگذره برام

دلم میخواد با صدای بلند

داد بزنم به خدا

خستگی و رویاهای تلخم

نعره بشن برسه به گوش خدا

جیغ بزنم جیغام بشه رعد

بیوفته به جون آسمون

بد بگم به زمین و زمون

خدای مهربون هم با نگاه رئوف

و دست مهربونش

منو بگیره در آغوشش

بهم بگه هیس..

یواشتر...

آروم هم بگی میشنوم..!

به خودم که بیام آروم شده باشه آشفتگی ذهنم

انگار که هیچ نبوده تو دلم

دلم تهی شده باشه از  هر عطش...

دیگه به هر چی خدا بگه راضی ام

فقط دیگه نباشه هیچ دغدغه ای تو دلم